ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
چهارشنبه 1 شهریور 91:
بعد از گرفتن جواب آزمایش و دیدن عدد 555.6 برای تست بتا دیگه من و امیر جان تو پوست خودمون نمیگنجیدیم.....
خدایا شکرت......
آزمایش در پایان هفته 4 داده شده حالا مفسران باید ببینن این عدد برای دختره یا پسر....
همون روز این خبر خوب رو به مامان و بابا ها دادیم و همه خوشحال شدن
پ.ن: البته لازم به ذکره که اون روز پایان نامم رو هم تحویل دادم و فارغ التحصیل شدم و کلا بهترین روز زندگیم بود
شنبه 28 مرداد 91:
آخر ماه رمضون بود و ما میخواستیم برای عید فطر بریم باغ
با توجه به یک سال تلاش بی وقفه!!! و رفت و آمد به دکتر دیگه هر دومون منتظر یه نی نی گوگولی مگولی بودیم.
یه تست گذاشتم و مثبت شد.......
هم ترس همه وجودم و گرفته بود هم خوشحالی
نمی دونستم باید چجوری برخورد کنم....
سلام
اول میخواستم وبلاگی درست نکنم ولی بعد از گذشت 9 ماه از بهترین خبر زندگیم به این نتیجه رسیدم که بودن دفتر خاطراتی که همیشه در دسترس باشه و اتفاقات مهم رو ثبت کنه خیلی خوبه
بنابراین این وبلاگ رو ساختم و خاطرات 9 ماه گذشته رو هم توش ثبت می کنم.
البته امیر جان هم در این راه بهم کمک می کنه