ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
عزیز دلم باورم نمیشه از اولین روزی که اومدی تو بغلم سه سال گذشته بهترین روز زندگیم بود با همه سختی هاش شاد و خوشحال بودم ولی خیلی زود گذشت این سه سال
چون روز تولدت مسافرت بودیم مهمونی تولدت رو با دوهفته تاخیر روز مبعث پیامبر گرفتیم ولی چون گفته بودی حتما امیرحسین و بهار باشن منم با مهمونی دوره یکیش کردم و امسال کلی بچه توی تولدت بودن بهار مهدیار امیرحسین زهرا نورا و مهراد کوچولو
خیلی خوب بود که این همه بچه بودن ولی خودمونیما خونه رفت رو هوا و همه چی در هم برهم بود
موقع فوت کردن شمع و بریدن کیک که همه دور میز جمع شده بودن و در حال عکس گرفتن و حرف زدن و دست زدن بودن و سوت سوتک میزدن بعدشم که موقع باز کردن کادو ها همه ریختن وسط اتاق و همه بچه ها کادو ها رو باز کردن در یک لحظه همه هال شد پر از کاغذ کادو و اسباب بازی
تصویربرداری ممنوع ...