یاسمین کوچولو

همه چیز در مورد یاسمین مامان و بابا

یاسمین کوچولو

همه چیز در مورد یاسمین مامان و بابا

16 روزگی

این دفعه اول رفتیم آزمایشگاه زردی شده بود 10.8 و کمی پایین اومده بود بنابراین دیگه دکتر نرفتیم


http://s2.picofile.com/file/7780105157/DSC02302.jpg


هــــــــــــــــــــــــــــــــــــــورااااااااااااااااااااااااااااا...................

13 روزگی

بازم رفتیم دکتر آزمایشگاه و زردی 11 شده بود

 وااااای بازم رفته بالا خدایا چیکار کنیم....


 با این که دکتر گفت مهتابی فایده ای نداره ولی بابا رفت مهتابی فرابنفش گرفت و برات یه دستگاه فتوتراپی توی خونه درست کردیم شاید که زردیت بیاد پایین

12 روزگی

امشب همین طور که داشتی گریه میکیردی و بابا اومد بغلت کنه که آروم بشی نافت افتاد و راحت شدی دخترم


http://s1.picofile.com/file/7780105585/DSC02312.jpg

11 روزگی

برای چکاپ زردی باید مجددا می رفتیم بیمارستان

 بعد از 24 ساعتی که یاسمین فتو تراپی شد زردیش از 14.8 به 7.6 رسیده بود ولی هنوز پوستش زرد بود

وقتی دوباره آزمایش دادیم زردیش 10.7 شده بود همش خدا خدا میکردیم که دوباره بستریش نکنن آخه بالای 8 رو بستری میکنن

 دکتر خودش (دکتر یاریگر روش) اون روز نبود بیمارستان بنابراین بردیمش پیش یه دکتر دیگه (دکتر عرب حسینی) بیشتر به دلم نشست آخه دکتر قبلی خیلی توضیح نمیداد و به دختر کوچولوم یه قرصی داده بود که وقتی بهش میدادم بیحال میشد نه میخوابید نه شیر میخورد تازه مال صرع بود اما این دکتر گفت اصلا دارو لازم نیست یکی از 50 دلیل زردی با قرص خوب میشه بستری هم نمیخواد فقط باید تحت نظر باشه و 3 روز دیگه بیارینش مطبم اگه لازم بود دوباره آزمایش بده 

تازه گیره های نافم برید و دخترم راحت شد


http://s2.picofile.com/file/7780177204/20130505_161430.jpg

10 روزگی

حموم زایمون!!!!!



 امروز مامان جون و مامانی یاسمین و با ترس و لرز بردن حموم الته قبلا هم شسته بودنش ولی امروز درست رفت حموم 

 عصر هم یه مهمونی زنونه داشتیم که همه جمع بودن اما طفلک دخترم گیره هایی که به بند نافش وصل بود کشیده شده بودن و درد داشت و تمام طول مهمونی رو نا آرومی کرد. من که چیزی از مهمونی نفهمیدم ولی به همه خوش گذشته بود و غذاهایی هم از دیروز درست کرده بودیم همش تموم شد!!!!


http://s1.picofile.com/file/7780104515/DSC02285.jpg


 بعد که مهمونا رفتن لباسای راحت به یاسمین پوشوندیم و اونم راحت خوابید!


http://s2.picofile.com/file/7780104187/DSC02242.jpg


مامانی ببین از عروسک هات هم کوچیک تری...

5 روزگی

شب ششم....


امشب همه دور هم بودیم عمه جون اینا هم اومدن ، عمو شایان هم اومد و مراسم شب ششم و اسم گذاری رو اجرا کردیم 

چون خیلی ها نام فاطمه رو پیشنهاد دادن و تولد حضرت فاطمه هم نزدیکه (4 روز دیگه) و این که همیشه خانم فاطمه رو الگوی خودت قرار بدی علی آقا تو گوش راستت اذان گفتن و نام فاطمه رو گذاشتن روت و چون نام یاسمین رو انتخاب کرده بودیم در گوش چپت هم اقامه گفتن و اسمت رو یاسمین گذاشتیم 

امیدوارم همیشه یاس خانم حضرت زهرا باشی یاسمینم


http://s2.picofile.com/file/7780103759/DSC02227.jpg

3 روزگی

مدت ها بین اسم مهتاب ( که انتخاب بابا بود) و هستی (که انتخاب مامان بود) سردرگم بودیم که کدوم بهتره و بیشتر دوست داریم تا این که کلا به این نتیجه رسیدیم که هیچ کدوم و نذاریم و اسم یاسمین که اولین اسم انتخابیمون تو دوران بارداری بود و گذاشتیم که هم مامان دوست داشته باشه هم بابا


 بعد از 2 روز خوشحالی و سرخوشی از حضور یاسمین امروز برای چکاپ به بیمارستان رفتیم تا آزمایش های غربالگری نوزادان رو انجام بدن متاسفانه زردی یاسمین کوچولو بالا بود (14.8)و دکتر گفت که باید بستری بشه و 24 ساعت فتوتراپی داشته باشه و ما همه شکه شده بودیم چون توقع موندن تو بیمارستان و نداشتیم


 خلاصه اون شب اولین شب تنهایی من و یاسمین بود و من با این که خیلی خسته شدم ولی از این که از عهده نیازهای دخترم بر اومدم خیلی خوشحال بودم البته سینم بد جور زخم شده و با مشقت زیادی بهش شیر میدم ولی باز هم خوشحالم


 یاسمین 4 روزه ما از اون جایی که فهمیده بود تو دستگاه چشمشو می بندیم با تلاش فراوان تونست چشم بندشو باز کنه



http://s2.picofile.com/file/7780176983/20130426_122511.jpg


http://s1.picofile.com/file/7780176448/20130426_061650.jpg


http://s2.picofile.com/file/7780175585/20130425_183353.jpg

عکس مامان و یاسی

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

خاطره تولد

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.