یاسمین کوچولو

همه چیز در مورد یاسمین مامان و بابا

یاسمین کوچولو

همه چیز در مورد یاسمین مامان و بابا

توانایی های کسب شده در ماه 19 و 20

1- لی لی می رود.

2- شانزده دندان دارد.

3-  توانایی گفتارش خیلی رشد کرده است.


شیر شیر شیر ...

دو هفته از شروع بیماریت میگذره و هنوز کمی اسهال داری  اما خدا رو شکر کمی غذا می خوری

کم کم فاصله شیر خوردنت رو اضافه کردم و دیروز با مامان نفس رفتیم امام زاده صالح سوره یاسین رو به انار خوندم و حسابی بهت شیر دادم تقریبا یه ساعت طول کشید شیر خوردنت دیگه عزمم و جزم کردم برای از شیر گرفتنت.

میدونم خیلی وابسته ای و دوست داری و خودم هم خیلی ناراحت و نگرانم ولی این به صلاحته و باید یه مدت سختی رو تحمل کرد.

مدت هاست که شیر صبح رو بهت نمیدم تقریبا از بعد از عروسی خاله بعد از صبحانه شیر نمیخوری الان چهار بار توی روز شیر میخوری و پنج بار هم توی شب البته به طور میانگین چون بعضی شبا نیم ساعت یه دفعه بیدار میشی و هر دفعه هم باید شیر بخوری تا بخوابی

& از امروز (چهارشنبه 19/9/93) میخوام شیر عصرت رو حذف کنم.

روز اول کمی سخت بود ولی چون برای تفریح این شیر و میخوردی با حواس پرت کردن یادت میرفت ولی کلی بغلت کردم و راهت بردم  چند بارم به زور خفتم کردی ولی چسب زخم زده بودم و بهت گفتم اوخ شده تو هم چند بار چک کردی چند تا هم گاز جانانه گرفتی که چسب و بکنی و وقتی میدیدی نمیشه شدیدا گریه میکرده انگار تمام دنیات و ازت گرفتن ولی کم کم کنار اومدی تا سه روز چسبیده بودی به من و از بغلم پایین نمیومدی به طوری که برای انجام کارام و اشپزی با چادر بستمت به پشتم

& از (جمعه 21/9/93) شیر خواب ظهرت رو هم حذف کردم این دفعه مقاومتت خیلی بیشتر بود چون تا حالا بدون شیر نخوابیدی روز اول تقریبا سه ساعت گریه کردی تا اینکه گذاشتمت تو ماشین و هنوز به سر خیابون نرسیده بودیم که خوابت برد اما تا پیاده شدیم بیدار شدی و البته دیگه عمه حواست رو پرت کرد و یادت رفت تا شیر عصرت که اونم حذف شده بود روز دومم خیلی گریه کردی حتی بعد از اینکه تو ماشین خوابیدی و اومدیم خونه یک ساعت خوابیدی بیدار شدی هم کلی گریه کردی البته بیشتر جیغ و زجه س دلم برات کباب شد مامانی ولی باید تحمل کرد... دو روز بعدشم با یک تا نیم ساعت کلنجار میخوابیدی و خب خوابت هم بهتر بود و بیشتر و اشتهات هم خیلی بهتر شده درست غذا میخوری

چون با شیر خواب دیر کنار اومدی تا پنج شنبه صبر کردم البته میگن نباید خیلی بینش فاصله انداخت

& از (پنج شنبه 27/9/93) شیر سحرت رو هم حذف کردم روز اول دیگه نخوابیدی جمعه هم دیر خوابیدی دیگه ما کلا بیدار شده بودیم و البته جیغ و گریه و فغان رو نباید نادیده گرفت اعصاب من واقعا داغون شده و ناراحتتم امیدوارم نتایجش این همه سختی خوب باشه

& از (شنبه 29/9/93) هم شیر موقع خواب شبت رو حذف کردم با این یکی که اصلا کنار نیومدی بعد از کلی گریه زاری اخر با ماشین رفتیم دوری زدیم تا بخوابی فردا شبش هم همین طورو شب بعدش 

& از (دوشنبه 2/10/93) میخواستم به عنوان اخرین شب نصفه شب بهت شیر بدم و با این مکیدن های طولانی و گاه کوتاه و عزیز وداع کنم چون این جدایی برای منم خیلی سخت بوده اما چون ظهر خوابیده بودی شب اصلا خوابت نمیومد حدود یک ساعت با ماشین گشتیم نخوابیدی یعنی مقاومت میکردی که خوابت نره چون من و بابا خیلی خسته بودیم و شب های قبل هم راحت نخوابیده بودیم حدود نیم ساعت هم کنار خیابون وایسادیم و تو ماشین خوابیدیم تو هم اروم بودی ولی چشمات باااازززز تا اینکه دوباره اومدیم خونه. بابا رو فرستادم بخوابه و من بیدار موندم پیشت کلا سرحال بودی کلی بازی کردیم تلویزیون دیدیم ولی دیگه مغز من نمیکشید خوابیدم روی مبل و تو همچنان بازی می کردی کم کم چشمام داشت گرم می شد تو رو دیدم که در حال خونه سازی بازی هی خوابت میره و سرت میفته وای یه بارم داشت میخورد لب میز خلاصه صدات کردم یاسمین بیا پیش من بخواب مامان بدو بدو اومدی تو بغلم و به دقیقه نکشیده بود که خوابت برد ولی ساعت و نگاه کردم دیدم 4/5 صبحه! و اینطوری بود که نشد با اخرین شیر دادن وداع کنیم و شما کاملا شیر و ترک کردی!


الان بعد از یک هفته گاهی میای میگی شیر و میخندی میری یا گاهی بابا مهدی میگه بیا شیرت بدم میخندی و دیگه تمایلی نداری خوابت هم خیلی بهتر شده یا یک سره میخوابی یا دم سحر بیدار میشی یه ساعت بعدش دوباره میخوابی غذا خوردنت هم خیلی بهتر شده هم حجم بیشتری میخوری هم سرعت خوردنت دو برابر شده قبلا یک ساعت مینشستم کنارت تا کمی غذا بخوری گاهی خوابم میبرد چند بار غذا رو گرم میکردم ولی الان میدونم یک ساعت وقتی که میذارم که غذای کامل خوردی و شکمت سیره


درست در پایان بیست ماهگیت از شیر هم پاک شدی

بازم اس اس

دورباره مریض شدی و اسهال شدید داری روزی سه  چهار بار شکمت کار میکنه و تقریبا هیچی تو شیکمت بند نمیشه و سریع دفع میکنی الان یه هفتس که خوب نشدی اشتها هم نداری و هیچی نمیخوری صورتت شده یه ذره

تازه دکتر گفت بعد از این که خوب شدی از شیر هم بگیرمت چون باعث میشه با شیر شکمت و سیر کنی و غذا نخوری و رشدت کم میشه الان که یک سال و هفت ماهت هست تقریبا هم سایز امیر حسینی که ده ماهه س البته من نمیخوام مثه بقیه بچه ها بشی همین قدر که بدونم غذاتو خوردی و شیکمت سیره و انرژی کافی برای بدو بدو رو داری کافیه فقط همین

کمک می کنی حسابی!!!!

دخملی حسابی تو کارا کمکم می کنی

 لباسا رو می ریزی تو ماشین

 دکمشو میزنی 

درشو میبندی

 موقع بهن کردن هم یکی یکی از تو سبد میدی بهم و تا ‍‍‍بندازم روی بند

 یه دقه بعدم میای همه رو از روی بند میندازی رو زمین

تولدت مبارک



  



گل دخترم تولدت مبارک


عزیزکم هرلحظه که فکر میکنم باورم نمیشه که یک سال از روز تولدت میگذرد اون روز خیلی شاد و خوشحال بودم با تمام سختیهاش جز بهترین روزهای عمرمه امروز هم همین طور وقتی میبینم یک سال تو اغوشم بزرگ شدی خندیدی گریه کردی بازی کردی مریض شدی کارهای جدید یاد گرفتی به تمام این ها افتخار میکنم و ارزو دارم روز به روز موفق تر و بالنده تر باشی 

آمین


deborah.mihanblog.com


ابتدا قرار مراسم تولدت همه عمو ها و عمه مامان و بابا باشن ولی به دلیل یه سری اتفاقات مختلف مثل سرقت خانه عمو کاظم و مسایل دیگه اون مراسم منتفی شد به جاش یه تولد مفصل با حضور اعضای خانواده خودمون برگزار شد

من تمام تلاشم و کردم تا از چیزی برات کم نذارم.

ادامه مراسم تولد تو ادامه مطلب 

ادامه مطلب ...

توانایی های کسب شده در ماه دهم

1- خودش با کمک میز می ایستد

2- دست میزند

3- با شعر ها و اهنگ ها واکنش مناسب ارائه می دهد

4- زبانش را آگاهانه در میاورد

5- دستش را به نشانه الهی شکر بالا می آورد

6- بدون کمک روی دو زانو می ایستد

7- نشسته خودش را به جلو می کشد (کون خیزه میکند)

8- سق میزند

9- چهار دندان دارد


توانایی های کسب شده در ماه نهم

1- روی زمین به سمت عقب میخزد

2- سرسری میکند

3- چهار دست و پا میرود

4- با کمک می ایستد

5- خودش را به نام میشناسد


بالاخره چهار دست و پا میری

دخترم تا امروز که 8ماه و 24 روزته هیچ نشانه ای از سینه خیز رفتن یا چهار دست و پا رفتن درت دیده نمیشد فقط دنده عقب میرفتی ینی بلند میشدی که بری جلو ولی پاهات سر میخورد و میرفتی عقب اما امروز یا بهتر بگم همین الان مثل همیشه حالت چهار دست و پا رو گرفتی و دو قدم هم به جلو رفتی

تا اومدم فیلم بگیرم ولو شدی

مبارکت باشه دختر گلم

من خیلی ذوق زده شدم

البته کمی هم ترسیدم چون دیگه همش باید دنبالت بدوم و جمعت کنم کارم درومده ;-)


بعد از دوماه که سر دندونای پیش بالاییت اذیت شدی بالاخره دیروز لثه هات باد کرده امیدوارم اونام زودتر دربیاد تا راحت شی

سرما خوردی

انقد که این چند روز رفتیم مهمونی و همه چلوندنت که سرماخوردی و سرفه خلطی میکنی 

البته ابریزش بینی و عطسه از هفته قبل میکردی

دکتر رفتیم برات داروهای قوی نوشته تا زود خوب شی و ریه ات خیلی عفونی نشه

منم امیدوارم زودی خوب شی


وزن: 7900 گرم

قد: 67سانت

دور سر: نگرفت

راه افتادن

تازگیا وقتی دمر میشی میخوای رو به جلو بری ولی پات سر میخوره و میری عقب ولی همین جوری کل خونه رو میچرخی



برای چهار دست و پا رفتن هم داری تلاش میکنی ولی هنوز راه نمیری


اولین یلدات مبارک 3>

عزیزم اولین یلدای عمرت مبارک


چقدر زود گذشت پاسال همین موقع عا بود که برات لباس هندونه ای گرفتم که شب یلدا بپوشی

برات تل هندونه ای هم بافتم که شب یلدا تم هندونه ای داشته باشی



بقیه هندونه هام مگنته که به عنوان گیفت به مهمونها دادیم


البته بیسکوییت هندونه ای و ژله هندونه ای هم درست کردم تا مامانی مهمون داشت سرو کنیم



مامانی هم برانی و ماست و لبو هندونه ای درست کرد


انار هم لیوانی به همراه ژله سرو کردیم


عمه هم برات یه کلاه و یه جفت پاپوش خیلی ناز بافته وقتی میپوشی خوردنی میشی واقعا



جدیدترین خدمات وبلاگ نویسان  ..منبع کامل عکسهای کارتونی و زیبا ساز وبلاگ .. ܓܨஜミ★ミ گالری عکس قلب شیشه ایミ★ミஜܓܨ   http://ghalbe6ei.blogfa.com/جدیدترین خدمات وبلاگ نویسان  ..منبع کامل عکسهای کارتونی و زیبا ساز وبلاگ .. ܓܨஜミ★ミ گالری عکس قلب شیشه ایミ★ミஜܓܨ   http://ghalbe6ei.blogfa.com/جدیدترین خدمات وبلاگ نویسان  ..منبع کامل عکسهای کارتونی و زیبا ساز وبلاگ .. ܓܨஜミ★ミ گالری عکس قلب شیشه ایミ★ミஜܓܨ   http://ghalbe6ei.blogfa.com/جدیدترین خدمات وبلاگ نویسان  ..منبع کامل عکسهای کارتونی و زیبا ساز وبلاگ .. ܓܨஜミ★ミ گالری عکس قلب شیشه ایミ★ミஜܓܨ   http://ghalbe6ei.blogfa.com/

توانایی های کسب شده در ماه هشتم

1- آوا های اد دد بابا ماما ب ووو و غیره را میگوید

2- منظورش را با ایما و اشاره می رساند

3- به سمت عقب میخزد

4- حالت چهار دست و پا میگیرد

5- ادای نانای نای و اتل متل توتوله را در میاورد

6- از انگشت اشاره خود برای برداشتن اشیا استفاده میکند

7- با حرکات منظور خود را میرساند

آلرژی جدید

از اول هفت ماهگیت روی چونت یه لک قرمز افتاد اول فک کردیم زخم شده ولی خوب نشد و همین طور بود تا اینکه کم کم اضافه شد به دکتر گفتیم و برات یه پپماد داد ولی به محض اینکه اثرش میرفت دوباره کل صورتت میریخت بیرون

فعلا نمیدونیم به چی حساسیت داری البته من مرتب غذاهای جدیدت رو حذف کردم ولی تغییری نکردی فک میکردم به مرکبات حساسیت داری اونم از رژیم خودم حذف کردم ولی تاثیری نداشت حالا رسیدم به قطره آهن آخه اونم از اول ماه هفت شروع کردی و ممکنه به اون آلرژی داشته باشی ولی اگه خوب نشی مجبوریم به یه دکتر آلرژی مراجعه کنیم و ازت تست بگیریم

چشماتم میخاره همه جاتو زخم کردی

خدایا دخترم و خوب کن تا انقدر صدمه نخوره

آمین



ضمنا باز یه هفتس که غذا نمیخوری نمیدونم از دندونته یا چیز دیگه ولی باز ریزه میزه شدی

توانایی های کسب شده در ماه هفتم

1- غلت زدن خیلی کم

2- به راحتی و بدون کمک می نشیند

3- دومین دندانش درآمده

4- برای برداشتن اشیا دست و تنه اش را به سمتش میکشد

5- با دست به اشیا اشاره میکند

6- دستش را به حالت خداحافظی تکان می دهد

7- دستش را روی اشیا میکوبد

8- اشیا را از دستی به دست دیگر می دهد

رویش دومین مرواریدت مبارک گل دخترم

بعد دو هفته که بد عنق بودی و از اون خنده های شیرینت خبری نبود امروز دومین دندانت هم نیش زد و به طور کاملا اتفاقی من اینو متوجه شدم فک نمیکردم به این زودیا دومین دندانت هم در بیاد


البته از یه چیزی ناراحت شدم چون احساس کردم اون یکی دندانت در اثر قطره اهن سیاه شده خدا کنه این طور نباشه و من فقط تصور کرده باشم


عکسم نمیذاری بندازم از دندونت ولی من تلاش خودمو میکنم

بالاخره عکستو انداختم


غذا هم اصلا نمیخوری رشدت خیلی کمه امیدوارم زودتر یاد بگیری و غذا بخوری تا توی بدنت پر بشه و ضعیف نمونی خب انسان به امید زندس دیگه

به راحتی میشینی

یاسمین شیطون مامان با اینکه هنوز تلاشی برای غلت زدن یا سینه خیز رفتن (که همه هم سنات میکنن) نمیکنی اما دیگه به راحتی و بدون کمک میشینی البته یکی دو بار ولو شدی و سرت خورده زمین و گریه هم کردی ولی تا افتادنی نباشه برخاستنی هم نیست الان دیگه به راحتی میشینی و طبل لاک پشتیتو میزنی و دیگه تو حالت خوابیده دووم نمیاری


مامان خرسی من و ندیدی؟


عه مامان ایناهاش

السلام علیک یا اباعبدالله الحسین

شش ماهه کوچک من سرباز امام زمان شوی انشاالله


من از این بالا همه جا را می بینم. من از این جا، همه آدم ها و اسب ها را می بینم. چقدر آدم! ... چقدر اسب! ... من از این بالا حتی رودخانه ای می بینم. چقدر آب! کاش کسی جرعه ای آب به من بدهد.... 
تاکنون پدر مرا روی دست هایش بلند نکرده بود؛ نمی دانم اکنون چرا این کار را کرده.... 
من از این بالا کسی را می بینم که تیری سه شعبه به کمان گذاشته و به سوی ما نشانه رفته است. من... 

 


دختر عزیزم فرزند امام حسین هم سن شما بود که به دست دشمنان امام کشته شد تا همراه با پدرش بتوانند دینشان را حفظ کنند و در برابر ظلم بایستند

 امیدوارم تو هم اهل بیت را الگو و سرمشق خودت قرار دهی و همواره در صراط مستقیم قدم برداری

امروز چهارم محرم همایش شیرخوارگان حسینی بود و ما هم به اونجا رفتیم تا با حرکتی نمادین شما رو به آقا تقدیم کنیم خیلی مراسم معنوی و پر شوری بود و البته پر از نی نی

خاله الهه و علی و خاله لعیا و محمد سامی هم اومده بودن

مامانی مامان جون و عمه هم بودن همه چیز عالی بود به جز اون موقع که شما پس دادی!!!!


انقده ناز و خوردنی شده بودی که هر عکاس و فیلم برداری به ما می رسید ازت کلی عکس میگرفتن حیف که به خودم نمیدادن

روز عاشورا هم رفتیم بازار مراسم تعزیه و سوزاندن خیمه هارو دیدیم که عکساشو همینجا میذارم


پ.ن. با تشکر از خاله سیمین به خاطر متن های زیباش

میگی ماما...

امشب خونه مامان جون بودیم که شما برای اینکه بغلت کنم ( چون لباس بیرون و پوشیده بودم) و با خودم ببرم شروع به گریه و غرغر کردی و وسط غرات گفتی ماما 

باورم نمیشد و فک کردم کاملا اتفاقی بودی تا اینکه فرداش هم گفتی و هربار که میخواستی بغلت کنم میگفتی


اینم صدای دل نشینت




واکسن 6 ماهگی

مامانی دیروز واکسن 6 ماهگیتو زدی خیلی گریه کردی بمیرم برات ولی خدا رو شکر هم پات کم درد گرفت و امروز دیگه خوب شده بود هم خیلی تب نکردی در حد نیم درجه تب داشتی

البته یکم بیحالی که فکر میکنم مال استامینوفنته


از امروز هم سوپ رو به غذاهات اضافه کردم در حد یه قاشق غذاخوری خوردی و خیلی دوست داشتی هیچیشو بیرون ندادی


وزن: 7100گرم

قد: 65 سانتیمتر

دور سر: 43 سانتیمتر


توانایی های کسب شده در ماه ششم

1- رساندن پا به دهان

2- نشستن بدون کمک برای چند لحظه

3- ابراز علاقه و تمایل نسبت به چیزها 

4- به طرف صداها میچرخد

5- اشیا را در دست میگیرد و به دهان می برد

6-  به پهلو می شود

7- اشیا را به سمت خود می کشد

8- یک دندان دارد

9- در میان اصوات نامفهوم واژه ماما را تلفظ کرده است

رویش اولین مرواریدت مبارک گل دخترم

امروز صبح داشتیم با هم بازی میکردیم و شما داشتی دست منو میک میزدی که یهو دیدم یه چیز تیزی رفت تو دستم فرو اول فک کردم لثته که سفت شده و چند بار دست کشیدم ولی نه این دندونت بود! به مامانی نشون دادم اونم دست زد ولی گفت فکر کردم و چیزی نیست منم بیخیال شدم تا عصری که داشتم بهت حریره میدادم دیدم قاشق به دهنت گیر میکنه خلاصه دوباره کلی کنکاش کردم و دیدم که بعله دختر گل ما یه مروارید کوچولو تو دهنش داره بابایی هم تاییدش کرد! منتها اون قدر ریزه که با چشم غیر مسلح دیده نمیشه و فقط با دست لمس میشه



سلام سلام صد تا سلام

من اومدم با دندونهام

میخوام نشونتون بدم

صاحب مروارید شدم

یواش یواش و بی صدا

شدم جزو کباب خورا


روز جمعه هم به مناسبت عید غدیر خونه مامانی بودیم که زحمت کشیدن و برات آش دندونی و الویه و ژله درست کرده بودند خیلی هم خوشمزه بود







پارک بانوان

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

بازیگوشی

مامانی خیلی بازیگوش شدی حتی موقع خوابیدن


یاسمین: مامان من اصلا خوابم نمیاد چرا منو خوابوندی بیا بازی کنیم

مامان: باشه مامانی بیا بازی


یاسمین: عه مامان انگار یکم خوابم گرفته

مامان: میدونم دخترم راحت بخواب


چند لحظه بعد

یاسمین: مامان انگار خوابم رفت

مامان: خوابای خوب ببینی گلم 

اگه گفتی...

اگه گفتی این کیه؟؟؟



این عکس بچگی های عمس ببین چقدر شبیه همین!!!



پا خوردن

از وقتی پات به دهنت میرسه دیگه یه سره تو دهنته

اینم نشونش